قطره های فراموش شده -2-
ورزش باستانی (شهید ابراهیم هادی)
اوایل دوران دبیرستان بود که ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب ها به زورخانه حاج حسن می رفت. حاج حسن توکل معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط معنوی و ورزشی شد.
حاج حسن ورزش را با یک یا چند آیه از قرآن کریم شروع می کرد. سپس حدیثی می گفت و ترجمه می کرد. بیشتر شب ها ابراهیم را می فرستاد وسط گود،او هم در یک دور ورزش، معمولاً یک سوره ی قرآن، دعای توسل و یا اشعاری در مورد اهل بیت می خواند و به این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد. از جمله کار های مهم در این مجموعه این بود که؛ هر زمان که ورزش بچه ها به زمان اذان مغرب می رسید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند.
به این ترتیب حاج حسن در آن دوران قبل از انقلاب، درس ایمان و اخلاق را در کنار ورزش به جوان ها می آموخت.
یک بار بچه ها پس از ورزش در حال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند. به یکباره مردی سراسیمه وارد شد، بچه خردسالی را نیز در بغل داشت. با رنگی پریده و باصدایی لرزان گفت: حاج حسن کمکم کن. بچه ام مریضه، دکترا جوابم کردند. داره از دستم می ره. نفس شما حقه، ترو خدا دعا کنید، ترو خدا… بعد شروع به گریه کرد.
ابراهیم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض کنید و بیایید توی گود. خوش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهیم در یک دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه کرد. بعد هم از سوز دل برای آن کودک دعا کرد. آن مرد هم با بچه اس در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید! با تعجب پرسیدم: کجا؟ کفت: بنده خدایی که با بچه مریض آمده بود، همان آقا دعوت کرده. بعد ادامه داد: الحمد لله مشکل بچه اش برطرف شده، دکتر هم گفته بچه ات خوب شده. برای همین ناهار دعوت کرده.
برگشتم وابراهیم را نگاه کردم. مثل کسی که چیزی نشنیده، آماده رفتن می شد. اما من شک نداشتم دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده.
منبع: سلام بر ابراهیم، ص 18.