قطره های فراموش شده -1-
بسم الله الرحمن الرحیم
مجموعه ی قطره های فراموش شده، داستان هایی است از زندگی و خاطرات شهداء هشت سال دفاع مقدس. در این مجموعه سعی می شود که از شهداء و خانواده هایشان مطالبی نوشته شود که شاید تاثیر گذار باشد و نسل بعد از جنگ شهداء و فداکاری هایشان و… را فراموش نکنند.
اولین داستان:
شهید ابراهیم هادی
این شهید بزرگوار در سال 1336 در تهران دیده به هستی گشود. پدرش به او علاقه ی خاصی داشت، و با این که شغل وی بقالی بود ولی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند. ابراهیم نوجوان بود که پدرش چشم از جهان فرو بست و از آن پس ابراهیم مانند مردان بزرگ راه زندگی را در پیش گرفت.
او با شاگردی نزد علامه محمد تقی جعفری فردی بسیار مومن و با ایمان شد و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی شجاعت های بسیاری از خود نشان داد. ابراهیم اهل ورزش بود و در ورزش های کشتی، والیبال و ورزش باستانی بی نظیر بود.
مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز و گیلان غرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه مقاومت کردند و تسلیم نشدندو سر انجام در 22 بهمن سال 61 به از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب تنهای تنها با خداوند همراه شد و دیگر کسی او را ندید.
او همیشه از خدا می خواست که گمنام بماند چرا که گمنامی صفت یاران خداوند است. خداوند هم دعایش را مستجاب کرد و ابراهیم سال هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور…