آمین !!
ای تو آغاز، تو انجام، تو بالا، تو فرود!
ای سراینده ی هستی سر هر سطر و سرود!
باز گردان، به سخن دیگر باز!
آن شکوه ازلی، شادی و زیبایی را، داد و دانایی را!
تو سخن را بده آن شوکت دیرین!
آمین!!
نیز دوشیزگی روز نخستین!
آمین!!
ای تو آغاز، تو انجام، تو بالا، تو فرود!
ای سراینده ی هستی سر هر سطر و سرود!
باز گردان، به سخن دیگر باز!
آن شکوه ازلی، شادی و زیبایی را، داد و دانایی را!
تو سخن را بده آن شوکت دیرین!
آمین!!
نیز دوشیزگی روز نخستین!
آمین!!
ابو اسحاق سبیعی می گوید:
من روز جمعه ای بر دوش پدرم بودم و امیر المومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) خطبه می خواند و در همان حال با آستینش خود را باد می زد.
پس گفتم: ای پدر! امیر مومنان احساس گرما می کند؟
پدرم گفت: امیر مومنان احساس گرما نمی کند؛ اما پیراهنش را شسته و هنوز نم دارد و چون پیراهن دیگری ندارد، آن را تکان می دهد[ تا خشک شود].
منبع: سیمای امیر المومنین علیه السلام، ص 79.
ورزش باستانی (شهید ابراهیم هادی)
اوایل دوران دبیرستان بود که ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب ها به زورخانه حاج حسن می رفت. حاج حسن توکل معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط معنوی و ورزشی شد.
حاج حسن ورزش را با یک یا چند آیه از قرآن کریم شروع می کرد. سپس حدیثی می گفت و ترجمه می کرد. بیشتر شب ها ابراهیم را می فرستاد وسط گود،او هم در یک دور ورزش، معمولاً یک سوره ی قرآن، دعای توسل و یا اشعاری در مورد اهل بیت می خواند و به این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد. از جمله کار های مهم در این مجموعه این بود که؛ هر زمان که ورزش بچه ها به زمان اذان مغرب می رسید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند.
به این ترتیب حاج حسن در آن دوران قبل از انقلاب، درس ایمان و اخلاق را در کنار ورزش به جوان ها می آموخت.
یک بار بچه ها پس از ورزش در حال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند. به یکباره مردی سراسیمه وارد شد، بچه خردسالی را نیز در بغل داشت. با رنگی پریده و باصدایی لرزان گفت: حاج حسن کمکم کن. بچه ام مریضه، دکترا جوابم کردند. داره از دستم می ره. نفس شما حقه، ترو خدا دعا کنید، ترو خدا… بعد شروع به گریه کرد.
ابراهیم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض کنید و بیایید توی گود. خوش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهیم در یک دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه کرد. بعد هم از سوز دل برای آن کودک دعا کرد. آن مرد هم با بچه اس در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید! با تعجب پرسیدم: کجا؟ کفت: بنده خدایی که با بچه مریض آمده بود، همان آقا دعوت کرده. بعد ادامه داد: الحمد لله مشکل بچه اش برطرف شده، دکتر هم گفته بچه ات خوب شده. برای همین ناهار دعوت کرده.
برگشتم وابراهیم را نگاه کردم. مثل کسی که چیزی نشنیده، آماده رفتن می شد. اما من شک نداشتم دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده.
منبع: سلام بر ابراهیم، ص 18.
فایده ی دعا برای امام زمان علیه السلام
ممکن است بعضی سوال کنند فواید و ثمرات دعا نمودن ما به امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه الشریف) چیست و چه آثاری دارد؟ در جواب باید گفت: دعا آثار زیاد و فواید بی شماری داردکه بعضی از آن ها عبارتند از :
1) وجود امام زمان علیه السلام از نعمت های عظیم الهی است که امام هفتم علیه السلام در تفسیر آیه ی 20 سوره ی لقمان « وَ أَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَهُ ظَاهِرَةً و بَاطِنَةً» فرمودند: (نعمت ظاهر، امام ظاهر و نعمت باطن، امام غائب است. پس شکر این نعمت بزرگ واجب و لازم است و آن لازم می شود به دعا برای آن حضرت و تعجیل در فرج آن بزرگوار؛ چون یک نوع شکر نعمت، اقبال به نعمت است چنان که اعراض از آن و قدرت نداشتن کفران است.) و این فرموده ی امام چهارم علیه السلام است که فرمودند: و اما حقّ صاحب نعمت و احسان بر تو پس این است که او را شکر کنی و نعمت و احسان او و نام او را به نیکویی ببری و خالص گردانی از برای او دعا کردن را ما بین خود و خدای خودت که اگر چنین کرده ای شکر کرده ای او را در پنهان و آشکار.
2) با دعا بر آن بزرگوار اظهار محبت و دوستی به آن حضرت می نماییم که این کار باعث نجات انسان می گردد.
3) آن سرور ولی و مولا و آقای ما است و وظیفه ی پیروان اوست که ولی نعمت و مولای خودشان را دعا نمایند.
4) با دعا بر آن حضرت خود را به آن بزرگوار نزدیک می کنیم و باعث می شود از این راه تقرب به او پیدا نماییم.
5) دعا برای آن حضرت و طلب تعجیل برای فرج آن بزرگوار دلیل انتظار است و آن افضل اعمال است در زمان غیبت به مقتضای روایات زیاد، از جمله حدیث مشهوری که منسوب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) است که فرمود: « أَفضَلُ أَعمَلُ اُمَّتِی إِنتِظَار فَرَجِه مِنَ الله عزّ و جلّ» و موجب می شود که خداوند آمدن آن حضرت را جلو بیندازد.
6) دعا برای امام زمان موجب یاد و ذکر آن بزرگوار است و آن از عبادات محسوب می گردد و احیای امر و اعلای ذکر است.
7) دعا برای ولی عصر موجب دوری از شسطان می گردد، چنان که از امام هفتم نقل شده که فرمودند:« هر گاه در مجلسی ذکر خداوند و ذکر ما اهل بیت شد، شیطان از شدت الم و غم به فزع و ناله می آید و چون ملائکه ناله ی او می شنود بر او لعنت می فرستند. (اصول کافی، جلد 2، ص 288)»
8) دعا برای امام زمان موجب خوشحالی و سرور قلب آن بزرگوار و سایر ائمه علیهم السلام می گردد.
9) دعا برای فرج امام زمان موجب خوشنودی مومنین می گردد و این خود عبادت است. همان طور که فرموده اند:«بهترین اعمال به سوی خدای عزّ و جلّ ادخال سرور در قلب مومن است.(اصول کافی، ج 2، ص 189)»
10) این دعا سبب فرج شخص دعا کننده است. به مقتضای توقیع رفیع مروی در احتجاج که به دست شیخ جلیل محمد بن عثمان العمری(رحمه الله علیه) بیرون آمده است:«و الکثروا الدّعاء بتعجیل الفرج، فإِنَّ دلک فرجکم: بسیار دعا کنید برای تعجیل در فرج من، زیرا همین فرج شماست.(احتجاج، ج 2، ص 284)»
منبع: توصیه ها و ذکر های معنوی امام زمان علیه السلام و عارفان، ص 252.
شکایت امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه الشریف) از گارگزان خود
در مشهد کوهی است به نام کوه خلج که از قدیم الایام دوستان حضرت و و عشاق آن امام همام بدان جا می رفته و مشغول توسل به آن جناب و دعا برای حضرتش می شدند.
از جمله مرحوم مغفور مشهدی حسن یزدی که از صلحاء و منتظرین وجود مقدس حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بوده، بدان کوه می رفته و مشغول توسل به آن جناب می شده .این تشرف را مشهدی هسن نقل نموده است؛ او می گفت:
تقریباً در سال 1355 شمسی یک روز صبح زود به کوه خلج رفتم و در آن جا مشغول زیارت خواندن و توسل به امام زمان(عجل الله تعالی و فرجه الشریف) شدم. حال خوبی داشتم و دائماً با حضرتش مناجات می کردم:
«ای کاش ظهور می کردید و من ظهور شما را درک می کردم!»
آن روز، روز تعطیلی بود. پس از توسل در کوه خلج به منزل رفتم و قدری استراحت کردم. در عالم رویا، دیدم در همان مکان در روی کوه خلج هستم و آقایم و مولایم صاحب الزمان روحی له الفداه هم هستند، آقا در حالی که دست هایشان را بر پشت گذاشته بودند به طرف شهر مشهد نگاه می کردند. گفتم:« آقا تشریف بیاورید داخل شهر.»منطورم ظهور آن حضرتن بود.
فرمودند:«من در این شهر غریبم.»
گفتم:«آقا اگر کاری دارید بفرمایید تا انجام دهم.»
فرمودند:«ما کارمندان زیادی داریم ولی آن ها حق ما را می خورند و اگثراً یک قدم برای من برنمی دارند و به یاد من نیستند.»
در این هنگام از خواب بیدار شدم و در فراغ آن حضرت و برای غربت آن حضرت بسیار اشک ریختم!!!
منبع: توصیه ها و ذکر های معنوی امام زمان علیه السلام و عارفان، ص 168
بسم الله الرحمن الرحیم
مجموعه ی قطره های فراموش شده، داستان هایی است از زندگی و خاطرات شهداء هشت سال دفاع مقدس. در این مجموعه سعی می شود که از شهداء و خانواده هایشان مطالبی نوشته شود که شاید تاثیر گذار باشد و نسل بعد از جنگ شهداء و فداکاری هایشان و… را فراموش نکنند.
اولین داستان:
شهید ابراهیم هادی
این شهید بزرگوار در سال 1336 در تهران دیده به هستی گشود. پدرش به او علاقه ی خاصی داشت، و با این که شغل وی بقالی بود ولی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند. ابراهیم نوجوان بود که پدرش چشم از جهان فرو بست و از آن پس ابراهیم مانند مردان بزرگ راه زندگی را در پیش گرفت.
او با شاگردی نزد علامه محمد تقی جعفری فردی بسیار مومن و با ایمان شد و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی شجاعت های بسیاری از خود نشان داد. ابراهیم اهل ورزش بود و در ورزش های کشتی، والیبال و ورزش باستانی بی نظیر بود.
مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز و گیلان غرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه مقاومت کردند و تسلیم نشدندو سر انجام در 22 بهمن سال 61 به از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب تنهای تنها با خداوند همراه شد و دیگر کسی او را ندید.
او همیشه از خدا می خواست که گمنام بماند چرا که گمنامی صفت یاران خداوند است. خداوند هم دعایش را مستجاب کرد و ابراهیم سال هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور…